طنین دل

طنین دل

منوي اصلي

آرشيو مطالب



امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 9561
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1




وعده

 

وعده
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا سردت نیست؟
نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند،
در حالی که در کنارش نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کنم
اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد
گرما بخشیدی . یا سوزاندی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: اکبر اکبری تاريخ: جمعه 5 / 9 / 1393برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

آه، ای عشق تو در جان و تن من جاری دلم آن سوی زمان با تو آیا دارد وعده ی دیداری؟ _چه شنیدم ؟ _تو چه گفتی؟ _آری؟

نويسندگان

لينکهاي روزانه



© All Rights Reserved to taninedel.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com

پیج رنک گوگل

پیج رنک سایت شما

پیج رنک

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------